- شی هاکردن
شوهر کردن
معنی شی هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(خَ طِ مَ حَ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
ناز و کرشمه نمودن. (یادداشت مؤلف) :
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس.
حافظ.
رجوع به شیوه شود
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس.
حافظ.
رجوع به شیوه شود
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
ریختن و جا دادن، جا کردن
انکار کردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
موی دماغ کسی شدن
تیز کردن
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
سفت کردن، محکم کردن
باز کردن پشم یا پنبه
دانه دانه کردن انار و غیره
تحریک کردن، وا داشتن کسی به کاری
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
خیس کردن، کسی را بی اندازه خسته کردن
تحریک کردن، سفت کردن، محکم نمودن
فرا رسیدن شب
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
اخم کردن، روی ترش کردن
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
تیز کردن
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
عصبی شدن و لج کردن
شاخ کردن، تیز کردن کارد، سرعت گرفتن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
مور مور کردن در اثر درد